دختر رویاهای من
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
شیک چت شیک ترین چت روم ایرانی
به قلبم بیا
به قلبم بیا
جی پی اس موتور
جی پی اس مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دختر رویاهای من و آدرس mamannafi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 19
بازدید ماه : 185
بازدید کل : 75343
تعداد مطالب : 38
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
مامان نفیسه

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
شنبه 21 دی 1392برچسب:, :: 13:14 :: نويسنده : مامان نفیسه

دختر عزیزم اولین حمام رو با بابا و مامان نفی در 23 روزگی رفتی با اینکه من می ترسیدم بابا رضا می گقت نترس، کاری نداره، البته تو هم خوب همکاری کردی صدات در نمی اومد،حمام کردن رو خیلی دوست داری آخه تو خوبی و ممیژی.

 
یک شنبه 8 دی 1392برچسب:, :: 17:4 :: نويسنده : مامان نفیسه

پانیذ قشنگم قرار بود تو 2 دی به دنیا بیایی اما در سونوگرافی آخر دکتر گفت که مایع آمونیوتیک به 6-7 رسیده و برای اینکه بچه به خشکی نیفته باید 4-5 روز زودتر به دنیا بیایی برای همین 26 آذر من بیمارستان بستری شدم و 27ام آذر ساعت 9 صبح تو به دنیا اومدی و به همه ی انتظار های ما پایان دادی دختر گلم، خانم دکتر شما رو به روش اسپینال که یه نوع بیهوشی موضعیست به دنیا آورد من اون موقع بهوش بودم و صدای گریه شما رو شنیدم خانم دکتر گفت که شما تپل مپل هستی و چشمی گفت که 3400 گرم هستی قربونت برم ولی بعد که پفت خوابید و وزنت کردن گفتن 3070 گرمی و قدت 49 سانتیمتر و دور سرت 32/5 سانتیمتره،  بعد 2 روز ما تو بیمارستان بودیم و دکتر گفت که شما زردی گرفتی، گروه خونی من A+ و بابا رضا B+ و گروه خونی شما AB+ شد، خلاصه بعد یک هفته از بیمارستان مرخص شدیم، وای اگه بدونی من و بابا رضا و بقیه خیلی خوشحال بودیم از اینکه خدا یه گل ناز و خوشبو رو به ما هدیه داده. 

عزیزم اول دی وقتی بیمارستان بودیم بند نافت افتاد، 3 دی برای اولین بار حمام رفتی با مامان فرح،  4 دی اولین چکاپ رو  با خاله نیره بردیمت پیش  دکتر سیامک بسیم فرد که مطبش چهارراه طالقانیه قراره که دکتر شما بشه آخه کارش حرف نداره.

 
چهار شنبه 4 دی 1392برچسب:, :: 11:12 :: نويسنده : مامان نفیسه

پرنسسم خوش اومدی به دنیا!

روزی که تو آمدی...

آن روز را خوب به یاد دارم، 27 آذر ساعت 9 صبح

ترنم طربناک گریه ی تو مرا به خود آورد

زیباترین موسیقی که در عمرم شنیدم

تو آمدی و آفتاب دمید...

و من با ناله شیرین در دل گفتم: " خدایا شکرت "

 

 گل از شاخه تابید خورشیدوار...

 
شنبه 23 آذر 1392برچسب:, :: 11:10 :: نويسنده : مامان نفیسه

عزیز دردونه، یکی یه دونه، خوشگل مامان

در تمام لحظه هایم تکرار می شوی اما تکراری نمی شوی...

بهونه ی قشنگ من 

رفیق روز تنگ من

پری قصه های من

شاپرک سفید من

امید فردا های من

دختر رویا های من

 
پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, :: 19:56 :: نويسنده : مامان نفیسه

این روزها قلبم کمی تندتر می زند.

شاید به خاطر اینکه فکر می کنم زندگیم در حال تغییر است.

هیجان من روز به روز زیاد می شود.

هفته ها را می شمارم تا زمان ملاقات فرا برسد.

کمی از آن لحظه می ترسم، آیا برای آن آماده هستم؟

آیا قدت بلند است؟ موهایت چه رنگی است؟

چه بازی را دوست داری؟ چه خواهی پوشید؟

آیا می توانم یک عروسک را  زیر بالشت قایم کنم؟

هزاران سوال اینگونه در ذهنم وجود دارد،

با هم و در کنار هم حرکت خواهیم کرد و به رویاها دست خواهیم یافت.

آری، هر چه هفته ها می گذرد، هیجانم برای آن لحظه تاریخی بیشتر می شود.

لحظه ای که بتوانم تو را در آغوش بگیرم دختر عزیزم، پانیذم   

 
یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:, :: 11:54 :: نويسنده : مامان نفیسه

دختر ناز و خوشگل مامانی سلام، امیدوارم که حالت خوبه خوب باشه، میدونم که خوب خوبی گلم، مامان نفیسه هفته پیش 3شنبه 4شنبه بیمارستان لاله تو شهرک غرب بستری شد همون جایی که قراره شما به دنیا بیایی و دنیای من و بابایی رو زیباتر کنی، به خاطر دیابت بارداری 2 روز بستری بودم، بابایی می گه چون تو دلت یه قند دو و نیم کیلویی داری دیابت بارداری گرفتی راست میگه دیگه آخه تو قند وعسلی.

لحظه ی دیدار نزدیک است

باز من دیوانه ام، مستم

باز می لرزد دلم، دستم

باز گویی در جهان دیگری هستم!

 

 
سه شنبه 14 آبان 1392برچسب:, :: 12:18 :: نويسنده : مامان نفیسه

میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست. میلاد تو معراج دستهای من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم.   

 
سه شنبه 14 آبان 1392برچسب:, :: 9:16 :: نويسنده : مامان نفیسه

سلام دختر گل مامان نفی، خوبی عزیز دلم؟ می دونم خوب خوبی از تکونها و شیطونی هات اینو می فهمم دختر گلم، یک شنبه سرویس تخت و کمد خوشگلتو آوردند و دیروز چیدیم وای باید بیایی ببینی عزیز دلم چقدر ناز و خوشمل شده همه چی، اینم عکسای اتاق دخترم:

 
شنبه 4 آبان 1392برچسب:, :: 17:13 :: نويسنده : مامان نفیسه

خدایا سپاس می گویم برای هدیه ارزشمندی که به من عطا کردی. خدایا این لذت بی اندازه را به همه زنان ارزانی کن...

خداوندا مراقب فرزندی که درون من رشد می کند باش...از روح پر سخاوت و مهربانت به او ببخش...

پروردگارا، کمکم کن صبور باشم و مهربان، لطیف باشم و پر حوصله، اراده ای داشته باشم پولادین، نیرویی داشته باشم عظیم برای پرورش و تربیت و آموزش هدیه زیبای خودت...

نگذار شرمنده تو و هدیه باشکوهت شوم...مثل همیشه بال خودت را بر زندگی من بگستران...

می خواهم در کنار خانواده ام زیر سایه تو خوشبخت باشم فقط زیر سایه تو...

برای عشقی که به من داشتی و داری سپاسگزارم...

خودم و خانواده ام را به تو می سپارم رهایم نکن...

 
شنبه 4 آبان 1392برچسب:, :: 15:18 :: نويسنده : مامان نفیسه

سلام پرنسس مامانی،چهارشنبه وقت دکتر داشتم دکتر انارکی گفت که شما 1241 گرم وزن داری و 29 هفته و 4 روزته مامی قربونت بره، گفت دستها تو مشت کردی زیر چونت گذاشتی نکنه به بابایی رفتی آخه اونم موقع خواب همین شکلی میخوابه بعدش صورت مثل ماهتو بهمون نشون داد،اگه بدونی همه بیصبرانه منتظر اومدنت هستند از خاله ها بگیر تا دایی محمد و مامان فرح و پسر خاله ها امیر رضا و محمد امین و ایلیا کوچولو همه چشم انتظار شماییم که به سلامتی بیایی پیشمون، دوستت داریم.

منتظریم

منتظر اومدنت،در آغوش گرفتنت، لمس کردنت،بوییدنت،بوسیدنت، شیطنت هات و خنده هاتبوسه