دختر رویاهای من
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
شیک چت شیک ترین چت روم ایرانی
به قلبم بیا
به قلبم بیا
جی پی اس موتور
جی پی اس مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دختر رویاهای من و آدرس mamannafi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 25
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 37
بازدید ماه : 203
بازدید کل : 75361
تعداد مطالب : 38
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
مامان نفیسه

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
شنبه 15 شهريور 1393برچسب:, :: 15:58 :: نويسنده : مامان نفیسه

اینم عکس پانیذ و ایلیا 

 
جمعه 14 شهريور 1393برچسب:, :: 15:59 :: نويسنده : مامان نفیسه

 دختر عزیزم اولین مرواریدت هفتم شهریور دراومد و تو درست هشت ماه و ده روزت بود .

 دختر قشنگم جشن دندونیت مبارک باشه عزیز دلم، دیروز برات یه جشن گرفتیم و مامان فرح و دایی محمد و بابا حاجی و خاله نیره و خاله حلیا اومدن، کلی کادو گرفتی مامان فرح صد هزار تومان، دایی محمد صد هزار تومان، خاله نیره و امیر رضا و محمد امین هفتاد هزار تومان و عروسکهای انگشتیه کتاب و سی دی دار و خاله حلیا اینا پنجاه هزار تومان، دستشون درد نکنه ومن و بابا رضا یه عروسک که دالی می کنه و تو یه کم ازش می ترسی... 

اینم میز شام شما که شامل آش دندونی مامان نفی پز، لازانیا، سالاد ماکارونی و تیرامیسو و ژله و پیتزای استیک عطاویچ بود، نوش جان 

 

اینم دختر ناز و قشنگم پانیذ جونم به قول مادر شوهر خاله نیره دندونات پر روزی باشه...راستی مامان بزرگ بابا رضام برای شما ساری آش دندونی پخت.

 

 

 
دو شنبه 22 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 19:14 :: نويسنده : مامان نفیسه

 

دختر ناز و گل مامانی این روزها کمتر وقت می کنم وبلاگت رو آپدیت کنم میدونی چرا؟ چون روز و شبم رو یه دخمل ناز و خوشمل با وجود نازنینش پرکرده اونم کسی نیست جز پانیذ مامان نفی این مدت که ننوشتم خیلی اتفاق ها افتاد منظورم اتفاق های خوب و خوشه مامانی با هم تولد بردیا رفتیم که اولین تولدی بود که تو می رفتی در4 ماه و 8 روزگیت، فرداش که 5 اردیبهشت بود حنابندان زهرا بود دختر خاله مامان و 10 اردیبهشت که عروسی زهرا جون بود و اولین عروسی بود که حضور داشتی عزیز دل مامانی و یه اتقاق قشنگه دیگه اینکه 12 اردیبهشت تو اتاق خواب خودت به تنهایی خوابیدی گلم یعنی در 4 ماه و 15 روزگیت عزیزم خیلی خوشحالم از این اولین استقلال زندگیت، دوستت دارم.

اینم عروسی زهرا جون: پانیذم و ایلیا جون

 
شنبه 16 فروردين 1393برچسب:, :: 13:42 :: نويسنده : مامان نفیسه

برام هیچ حسی شبیه تو نیست

تو پایان هر جستجوی منی

 

تماشای تو عین آرامشه

 

تو زیباترین آرزوی منی

 

 

 

 

 

دوست دارم یه دونه ام 

 

شمع و چراغ خونه ام

 

پانیذ ناز دونه ام...

 

 

 
شنبه 16 فروردين 1393برچسب:, :: 13:25 :: نويسنده : مامان نفیسه

 

دختر که باشی می دونی اولین عشق زندگیت پدرته،

 

دختر که باشی می دونی محکم ترین پناهگاه دنیا آغوش گرم پدرته،

 

دختر که باشی می دونی مردانه ترین دستی که میتونی تو دستات بگیری و بعدش دیگه از هیچی نترسی دستای مهربون و گرم پدرته،

 

دختر که باشی می دونی همه دنیا پدرته،

 

دختر که باشی می دونی هر جای دنیا که باشی چه کنارت باشه یا نباشه

 

قویترین فرشته ی نگهبان زندگیت، پدرته...

 

 

 
سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 10:10 :: نويسنده : مامان نفیسه


سلام گوگولی مگولی!

سلام نون تنوری!

سلام کتری و قوری!

سلام پری و حوری!

سلام پیرهن توری!

تو که سنگ صبوری!

کریستال و بلوری!

قدات بشم جه جوری؟!

 
سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 9:24 :: نويسنده : مامان نفیسه

عشق کوچولوی مامان

امیدوارم مثل حنا با مسوولیت

مثل کزت صبور

مثل ممول مهربون

مثل جودی شاد و سرزنده

و مثل سیندرلا خوشبخت باشی!

 

 

 
دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 10:24 :: نويسنده : مامان نفیسه

12 اردی بهشت 92: باخبر شدن از نی نی دار شدن

29 خرداد: برای بار اول شنیدن قشنگترین صدای ملودی دنیا یعنی صدای قلب پانیذ قشنگم

12 مرداد: باخبر شدن از جنسیت نی نی نازم

31 مرداد: جشن ویارونه

12 آبان: آوردن سرویس چوب پانیذ

27 آبان: بستری شدن مامان نفی در بیمارستان لاله (شهرک غرب) به علت دیابت بارداری به مدت 3 روز

27 آذر: تولد عشق مامان نفی و بابا رضا

 1 دی: افتادن بند ناف پانیذم

3 دی: اولین حمام

4 دی: بردن پانیذی به دکتر برای اولین بار( دکتر بسیم فر)

19 دی: اولین حمام پانیذ جونم با بابایی و مامانی در 23 روزگی

28 بهمن: زدن اولین واکسن پانیذ

3 اسفند: اولین خرید با پانیذ ار فروشگاه آلپر کرج

9 اسفند: مهمونی برای اولین بار خونه ی مامان جونی

19 اسفند: اولین حمام پانیذ فقط و فقط با مامان نفی

 
دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 10:17 :: نويسنده : مامان نفیسه

برام هیچ حسی شبیه تو نیست

تو پایان هر جستجوی منی

تماشای تو عین آرامشه

تو زیباترین آرزوی منی

 
سه شنبه 8 بهمن 1392برچسب:, :: 10:11 :: نويسنده : مامان نفیسه

در سکوت بی حصار نیمه شب

جان تمنای غنودن می کند

مانده پاهایم به قیر شب، ولی

دل هوای با تو بودن می کند

در خلال پچ پچ آیینه ها

گوش من لبریز نامت می شود

چشمم از پشت حصار شیشه ها

محو گرمای نگاهت می شود

دست من در جستجوی روزنی است 

تا به دستان خود آرام اش کنی

قلب من جا مانده پشت شیشه ها

تا به دام خود گرفتارش کنی

دختر ناز و خوشگلم این شعر پر احساس و قشنگ رو بابا رضا وقتی تو، تو دل مامانی بودی شروع کرده بود به سرودن، دست بابایی درد نکنه، من به وجودش افتخار می کنم و تو هم در آینده. 

 
شنبه 21 دی 1392برچسب:, :: 13:14 :: نويسنده : مامان نفیسه

دختر عزیزم اولین حمام رو با بابا و مامان نفی در 23 روزگی رفتی با اینکه من می ترسیدم بابا رضا می گقت نترس، کاری نداره، البته تو هم خوب همکاری کردی صدات در نمی اومد،حمام کردن رو خیلی دوست داری آخه تو خوبی و ممیژی.

 
یک شنبه 8 دی 1392برچسب:, :: 17:4 :: نويسنده : مامان نفیسه

پانیذ قشنگم قرار بود تو 2 دی به دنیا بیایی اما در سونوگرافی آخر دکتر گفت که مایع آمونیوتیک به 6-7 رسیده و برای اینکه بچه به خشکی نیفته باید 4-5 روز زودتر به دنیا بیایی برای همین 26 آذر من بیمارستان بستری شدم و 27ام آذر ساعت 9 صبح تو به دنیا اومدی و به همه ی انتظار های ما پایان دادی دختر گلم، خانم دکتر شما رو به روش اسپینال که یه نوع بیهوشی موضعیست به دنیا آورد من اون موقع بهوش بودم و صدای گریه شما رو شنیدم خانم دکتر گفت که شما تپل مپل هستی و چشمی گفت که 3400 گرم هستی قربونت برم ولی بعد که پفت خوابید و وزنت کردن گفتن 3070 گرمی و قدت 49 سانتیمتر و دور سرت 32/5 سانتیمتره،  بعد 2 روز ما تو بیمارستان بودیم و دکتر گفت که شما زردی گرفتی، گروه خونی من A+ و بابا رضا B+ و گروه خونی شما AB+ شد، خلاصه بعد یک هفته از بیمارستان مرخص شدیم، وای اگه بدونی من و بابا رضا و بقیه خیلی خوشحال بودیم از اینکه خدا یه گل ناز و خوشبو رو به ما هدیه داده. 

عزیزم اول دی وقتی بیمارستان بودیم بند نافت افتاد، 3 دی برای اولین بار حمام رفتی با مامان فرح،  4 دی اولین چکاپ رو  با خاله نیره بردیمت پیش  دکتر سیامک بسیم فرد که مطبش چهارراه طالقانیه قراره که دکتر شما بشه آخه کارش حرف نداره.

 
چهار شنبه 4 دی 1392برچسب:, :: 11:12 :: نويسنده : مامان نفیسه

پرنسسم خوش اومدی به دنیا!

روزی که تو آمدی...

آن روز را خوب به یاد دارم، 27 آذر ساعت 9 صبح

ترنم طربناک گریه ی تو مرا به خود آورد

زیباترین موسیقی که در عمرم شنیدم

تو آمدی و آفتاب دمید...

و من با ناله شیرین در دل گفتم: " خدایا شکرت "

 

 گل از شاخه تابید خورشیدوار...

 
شنبه 23 آذر 1392برچسب:, :: 11:10 :: نويسنده : مامان نفیسه

عزیز دردونه، یکی یه دونه، خوشگل مامان

در تمام لحظه هایم تکرار می شوی اما تکراری نمی شوی...

بهونه ی قشنگ من 

رفیق روز تنگ من

پری قصه های من

شاپرک سفید من

امید فردا های من

دختر رویا های من

 
پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, :: 19:56 :: نويسنده : مامان نفیسه

این روزها قلبم کمی تندتر می زند.

شاید به خاطر اینکه فکر می کنم زندگیم در حال تغییر است.

هیجان من روز به روز زیاد می شود.

هفته ها را می شمارم تا زمان ملاقات فرا برسد.

کمی از آن لحظه می ترسم، آیا برای آن آماده هستم؟

آیا قدت بلند است؟ موهایت چه رنگی است؟

چه بازی را دوست داری؟ چه خواهی پوشید؟

آیا می توانم یک عروسک را  زیر بالشت قایم کنم؟

هزاران سوال اینگونه در ذهنم وجود دارد،

با هم و در کنار هم حرکت خواهیم کرد و به رویاها دست خواهیم یافت.

آری، هر چه هفته ها می گذرد، هیجانم برای آن لحظه تاریخی بیشتر می شود.

لحظه ای که بتوانم تو را در آغوش بگیرم دختر عزیزم، پانیذم   

 
یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:, :: 11:54 :: نويسنده : مامان نفیسه

دختر ناز و خوشگل مامانی سلام، امیدوارم که حالت خوبه خوب باشه، میدونم که خوب خوبی گلم، مامان نفیسه هفته پیش 3شنبه 4شنبه بیمارستان لاله تو شهرک غرب بستری شد همون جایی که قراره شما به دنیا بیایی و دنیای من و بابایی رو زیباتر کنی، به خاطر دیابت بارداری 2 روز بستری بودم، بابایی می گه چون تو دلت یه قند دو و نیم کیلویی داری دیابت بارداری گرفتی راست میگه دیگه آخه تو قند وعسلی.

لحظه ی دیدار نزدیک است

باز من دیوانه ام، مستم

باز می لرزد دلم، دستم

باز گویی در جهان دیگری هستم!

 

 
سه شنبه 14 آبان 1392برچسب:, :: 12:18 :: نويسنده : مامان نفیسه

میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست. میلاد تو معراج دستهای من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم.   

 
سه شنبه 14 آبان 1392برچسب:, :: 9:16 :: نويسنده : مامان نفیسه

سلام دختر گل مامان نفی، خوبی عزیز دلم؟ می دونم خوب خوبی از تکونها و شیطونی هات اینو می فهمم دختر گلم، یک شنبه سرویس تخت و کمد خوشگلتو آوردند و دیروز چیدیم وای باید بیایی ببینی عزیز دلم چقدر ناز و خوشمل شده همه چی، اینم عکسای اتاق دخترم:

 
شنبه 4 آبان 1392برچسب:, :: 17:13 :: نويسنده : مامان نفیسه

خدایا سپاس می گویم برای هدیه ارزشمندی که به من عطا کردی. خدایا این لذت بی اندازه را به همه زنان ارزانی کن...

خداوندا مراقب فرزندی که درون من رشد می کند باش...از روح پر سخاوت و مهربانت به او ببخش...

پروردگارا، کمکم کن صبور باشم و مهربان، لطیف باشم و پر حوصله، اراده ای داشته باشم پولادین، نیرویی داشته باشم عظیم برای پرورش و تربیت و آموزش هدیه زیبای خودت...

نگذار شرمنده تو و هدیه باشکوهت شوم...مثل همیشه بال خودت را بر زندگی من بگستران...

می خواهم در کنار خانواده ام زیر سایه تو خوشبخت باشم فقط زیر سایه تو...

برای عشقی که به من داشتی و داری سپاسگزارم...

خودم و خانواده ام را به تو می سپارم رهایم نکن...

 
شنبه 4 آبان 1392برچسب:, :: 15:18 :: نويسنده : مامان نفیسه

سلام پرنسس مامانی،چهارشنبه وقت دکتر داشتم دکتر انارکی گفت که شما 1241 گرم وزن داری و 29 هفته و 4 روزته مامی قربونت بره، گفت دستها تو مشت کردی زیر چونت گذاشتی نکنه به بابایی رفتی آخه اونم موقع خواب همین شکلی میخوابه بعدش صورت مثل ماهتو بهمون نشون داد،اگه بدونی همه بیصبرانه منتظر اومدنت هستند از خاله ها بگیر تا دایی محمد و مامان فرح و پسر خاله ها امیر رضا و محمد امین و ایلیا کوچولو همه چشم انتظار شماییم که به سلامتی بیایی پیشمون، دوستت داریم.

منتظریم

منتظر اومدنت،در آغوش گرفتنت، لمس کردنت،بوییدنت،بوسیدنت، شیطنت هات و خنده هاتبوسه

 
پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 20:12 :: نويسنده : مامان نفیسه

شب هنگام است و همه در خواب، من و تو بیداریم و سر مست از با هم بودن و از با هم زیستن...

خانه ات وجود من است.

با من گرسنه می شوی، با من سیر می شوی، با من می خوابی و بیدار می شوی.

با من از چشیدن طعم ها و دیدن مناظر زیبا، بوییدن عطر های خوش و لمس حقایق لذت می بری.

با هر تکان و جنبش تو بر خود می لرزم و غرق تماشا می شوم...

سراپا چشم می شوم تا دوباره از این سو به آن سو روان شوی...

دستانم را با عشق بر روی منزلگاه تو می گذارم تا مبادا از حرکتی غافل بمانم...

اکنون من و تو در هم تنیده ایم همچون پیچک سبز بر شاخسار درخت...  

 
سه شنبه 16 مهر 1392برچسب:, :: 11:25 :: نويسنده : مامان نفیسه

سلام خوشگل مامانی، عزیز دلم حالت خوبه؟ یادم رفته بود بگم که 7 مهر با مامان فرح رفته بودیم برای شما کالسکه و کریر صورتی و سرخابی خیلی خوشمل مارک ماکسی کوزی خریدیم چون مامان فرح میگفت چیزی بخریم که طبق استانداردها باشه تا دخملک خوشملک من توش راحت باشه، خوش به حال دخترم! 

 
سه شنبه 16 مهر 1392برچسب:, :: 10:19 :: نويسنده : مامان نفیسه

کوچولوی نازنینم  روزت مبارک

رسول اکرم"ص" فرمودند: هر کس کودکی دارد با او کودکانه رفتار کند.

16 مهر ماه روز جهانی کودک مبارک

"با کودکانمان کودکی کنیم"

 
شنبه 13 مهر 1392برچسب:, :: 17:33 :: نويسنده : مامان نفیسه

خداوندا، خداوندا !!!

قرارم باش و یارم باش...

جهان تاریکی محض است !!!

میترسم،

کنارم باش...

 

 

آرامشی که اکنون دارم ... مدیون انتظاریست، که دیگر از کسی ندارم...

 

 

از عارفی پرسیدند روی نگین انگشترم چه حک کنم که وقتی شاد شدم به آن بنگرم و وقتی غمگین

شدم به آن نظر کنم گفت: حک کن می گذرد دوست...

 

 

ما 3 چیز را در دوران کودکی جا گذاشته ایم:

شادمانی بی دلیل

دوست داشتن بی دریغ

کنجکاوی بی انتها

 
شنبه 13 مهر 1392برچسب:, :: 16:48 :: نويسنده : مامان نفیسه

پسری از مادرش پرسید، چگونه خواهم توانست برای خودم زنی لایق پیدا کنم؟ مادر پاسخ داد: 

"نگران پیدا کردن زن لایق نباش، روی مرد لایق شدن تمرکز کن" 

 

 

اسمش را دخترانه بنام: دنیا...

اسمش را مردانه بنام: جهان...

افسوس که این سیاره ی آبی، نه حیای زنانه سرش می شود نه وفای مردانه....

فکر نان عقبی باش، این سیاره بیشترش آب است...

 

 

 

انسانها:

هر چه بیرون شان ساکت تر باشد

فریاد درون شان بیشتر است...!

 
پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:, :: 18:28 :: نويسنده : مامان نفیسه

دختر که داشته باشی،

با خود تصور می کنی

پیچ و تاب شانه را در نرمی موهای طلایی اش

وقتی کمی بلند تر شوند

کیف عالم را می بری

از انعکاس تصویر خرگوشی بستن شان

 

دختر که داشته باشی،

خیال می کشاندت به بعد از ظهر گرم روز تابستانی

که گوشواره های میوه ای از گیلاسهای به هم چسبیده به گوش انداخته اید

همان هایی که هر که بیاویزدشان از شادی لبریز می شود

و خنده ای از ته دل امانش را می برد

 

دختر که داشته باشی،

انتظار روزی را می کشی که با هم

بنشینید در حیاط خانه ی مادر بزرگ

و گل های یاس سفید و زرد به رشته درآمده

گرانبها ترین گردن آویز دنیا شود

که بیندازیش به گردن دخترت

 

دختر که داشته باشی،

انتظار شیرین زبانی اش را  می کشی و پر حرفی اش!

 

دختر که داشته باشی،

مادرتر می شوی

 

دختر که داشته باشی،

خوشبخت تر......

 

 

 
چهار شنبه 3 مهر 1392برچسب:, :: 13:19 :: نويسنده : مامان نفیسه

ما درون نیمکتی جا می شدیم

ما پر از تصمیم کبری می شدیم

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود

جمع بودن بود و تفریقی نبود

کاش می شد باز کوچک می شدیم

لا اقل یک روز کودک می شدیم

"مهر بر همه ی بچه مدرسه ای ها مبارک"زبان درازیچشمکخندهبی تقصیرمردد

 

 
دو شنبه 1 مهر 1392برچسب:, :: 19:37 :: نويسنده : مامان نفیسه

زندگی چه می گوید؟ جواب را در اتاقم پیدا کردم،

سقف گفت: اهداف بلند داشته باش!

پنجره گفت: دنیا را بنگر!

ساعت گفت: هر ثانیه با ارزش است!

آیینه گفت: قبل از هر کاری به بازتاب آن بیندیش!

تقویم گفت: به روز باش!

در گفت: در راه هدف هایت سختی ها را هل بده و کنار بزن!

زمین گفت: با فروتنی نیایش کن!  

 
دو شنبه 1 مهر 1392برچسب:, :: 12:18 :: نويسنده : مامان نفیسه

سلام دختر نازم، خوبی دختر خوشگلم؟ دیشب خیلی جات خالی بود آخه من و بابایی و مامان فرح رفته بودیم نی نی سالن برای شما سرویس تخت و کمد بخریم یه سرویس سفید و یاسی و بنفش برات انتخاب کردم، دست مامان فرح اینا درد نکنه خیلی خوشمله، باید خودت بیای و ببینی، یه چرخ واکر دار صورتی و لوازم بهداشتی مادرکر و یه عالمه اسباب بازی های رنگی، ان شا الله به سلامتی بیایی و ازشون لذت ببری، دوستت دارم جیگر مامان!بوسه

 
جمعه 29 شهريور 1392برچسب:, :: 20:8 :: نويسنده : مامان نفیسه

از بزرگی پرسیدند که بهترین الگو برای پیروی چیست؟ گفت: بهترین الگوی ما کودکان هستند. 

 

کودک 4 خصوصیت دارد که هرگز نباید فراموش کنیم:

 

1_همیشه بی دلیل شاد است.

 

2_همیشه سرش به کاری مشغول است.

 

3_وقتی چیزی را می خواهد تا آن را نگیرد از عزم و اصرارش کم نمی شود.

 

4_سرانجام می تواند خیلی راحت گریه کند.

 
جمعه 29 شهريور 1392برچسب:, :: 19:17 :: نويسنده : مامان نفیسه

خانواده ی من مثل گندمند، یعنی یه دنیا برکت و نعمت،

نبودنشان قحطی و گرسنگی

و من چه خوشبختم که زردی خوشه های گندم در اطرافم موج می زند!

 
چهار شنبه 27 شهريور 1392برچسب:, :: 1:45 :: نويسنده : مامان نفیسه

_کودک شما به آنچه شما نمی گویید، گوش می کند. 

_در خانواده ی سالم ، بچه ها تمجید و تشویق می شوند.

_در خانواده ی ناسالم،  بچه ها به طور مرتب تنبیه و طرد می شوند.

_در جمع نصیحت کردن یعنی: تحقیر، توبیخ، سرزنش.

_تشویق با تحسین متفاوت است! تشویق را در ابتدای راه انجام می دهند، و تحسین را در پایان راه! استفاده نا به جا نتیجه ی معکوس دارد.

_وقتی مادر شدی دیگر هیچ گاه در افکارت تنها نیستی. 

_در حالت پریشانی و ناراحتی پسر ها در خود فرو می روند اما دختر ها میل به صحبت پیدا می کنند.

_پدر و مادر عزیز: گوش کردن نوعی پذیرش است!

 

 

 
سه شنبه 26 شهريور 1392برچسب:, :: 12:41 :: نويسنده : مامان نفیسه

عاقبت در یک شب از شب های دور

کودک من پا به دنیا می نهد

آن زمان بر من خدای مهربان

نام شورانگیز مادر می نهد. 

 

 

کودکم، تو...

آسمان آفتابی من

اوج دلخواه من

دلپذیرترین هدیه ی من

اوج احساس من

بهترین دوست من

تا پایان عمرم

مایه ی الهام من

شب و روز من

تسکین دهنده ی درد من

هیجان بهاری من

دعای مستجاب شده ی من

قلب و روح من

کامل کننده ی زندگی من

انرژی دهنده ی من

خورشید پگاه من

باغبان قلب من

آغاز و پایان من

فرستاده ی آسمانی من

بزرگ ترین آرزوی من

سرانجام شیرین من

محبوب رویایی من

دلیل زیستن من

تا زمانی که بمیرم!

 

 
سه شنبه 26 شهريور 1392برچسب:, :: 12:27 :: نويسنده : مامان نفیسه

9 ماهی دو تایی بودیم و یکی شمرده می شدیم

عزیز من! خوشحال بودم که نصف جامو بهت داده بودم

یک جای مجانی با تمام امکانات

تو هم مستاجر خوبی بودی، ساکت و آرام

بعضی وقت ها، از سر دوستی، تلنگری به دیوار می زدی

آره، من می شنیدم، داشتی بزرگ می شدی

بار و بندیل سفر را می بستی

آخ که چقدر دلم برای آن لحظه ی شیرین بی تاب بود

آن لحظه که تو بیایی و ......  

 
یک شنبه 24 شهريور 1392برچسب:, :: 22:45 :: نويسنده : مامان نفیسه

نامش با "ک" آغاز می شود تا :

"ک" کوچ تنهاییمان گردد.

"و" وامدارمان به زندگی کند.

"د" دیدار عشقمان را معنا باشد.

"ک" کبوتر آشیانه مان گردد.

آری "کودک!"

 
یک شنبه 24 شهريور 1392برچسب:, :: 10:13 :: نويسنده : مامان نفیسه

از وقتی فهمیدیم داریم صاحب یه دخمل ناز نازی میشیم، من و بابایی مدام دنبال یه اسم خوشمل برای شما بودیم.

میدونی اون اسمها چی بودند؟؟؟؟؟؟؟

پارمیدا       ونوشه     موژان      هلنا      پانیذ

آخرشم  اسم شما رو پانیذ گذاشتیم که از همه قشنگتر بود.

پانیذ یعنی : شیرینی، عسل، قند مکرربوسه

 

   

 
جمعه 22 شهريور 1392برچسب:, :: 13:35 :: نويسنده : مامان نفیسه

من و بابا رضا روز ۵ شنبه ۱۲ اردیبهشت که اتفاقا روز مادر هم بود فهمیدیم داریم به زودی سه نفره میشیم و من مامان میشم. وای عزیز دلم، چه روز قشنگی بود. بابا رضا که رفته بود جواب آزمایش رو بگیره به من اس ام اس داد که جواب منفیه. من که راستش یه 8-9 ماهی بود منتظر اومدن شما بودم، کمی ناراحت شدم ولی ناراحتیم رو نشون ندادم وبه بابایی گفتم اشکالی نداره تا اینکه اومد خونه و یه دفعه خندید و گفت جواب مثبته و ما داریم نی نی دار میشیم.

وای عزیزم بهترین خبر خوش زندگیم رو شنیده بودم خیلی خیلی خوشحال شدم و اشک شوق ریختم وخدا رو خیلی شکر کردم که قراره به ما یه نی نی خوشمل بده. 29 خرداد بود که برای اولین بار قشنگ ترین ملودی دنیا رو شنیدم یعنی صدای قلب نی نی خوشگلم رو، خانم دکتر فرشته کریمی بابا ها رو داخل مطب راه نمی داد ولی من برای بابا رضا تعریف کردم که چه صدای دلنشینی رو شنیدم و دلش رو بردم و بابایی هم کلی قربون صدقه شما رفت.

عزیز دل مامانی و بابایی، 12 مرداد ماه بود که سونوگرافی کردیم و فهمیدیم که شما یه دخمل ناز و مامانی هستی. ان شاءالله که صحیح و سالم بیای بغل مامانی جیگر من.

مامان فرح 31 مرداد جشن ویارونه گرفت و خیلی جشن خوبی بود و خوش گذشت، مامان فرح خیلی زحمت کشیده بود دستش درد نکنه. اینم عکساش:   

 

 

 
1 فروردين 1387برچسب:, :: 1:0 :: نويسنده : مامان نفیسه

با سلام.به دنیای لوکس بلاگ و وبلاگ جدید خود خوش آمدید.هم اکنون میتوانید از امکانات شگفت انگیز لوکس بلاگ استفاده نمایید و مطالب خود را ارسال نمایید.شما میتوانید قالب و محیط وبلاگ خود را از مدیریت وبلاگ تغییر دهید.با فعالیت در لوکس بلاگ هر روز منتظر مسابقات مختلف و جوایز ویژه باشید.
در صورت نیاز به راهنمایی و پشتیبانی از قسمت مدیریت با ما در ارتباط باشید.برای حفظ زیبابی وبلاگ خود میتوانید این پیام را حذف نمایید.امیدواریم لحظات خوبی را در لوکس بلاگ سپری نمایید...

 

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد